loading...
اخرین رویای من رویای با تو بودن بود
Asoo بازدید : 99 یکشنبه 13 شهریور 1390 نظرات (0)

به یک هيزم شکن ماهري ، کاري دريک تجارتخانه بزرگ چوب پيشنهاد شد و اون قبول کرد. حقوق پيشنهادي و همه شرايط کار فوق العاده بود و به همين خاطر هيزم شکن عزمش رو جزم کرد که تمام تلاشش رو بکنه و کار رو به نحو احسن انجام بده.
کارفرما يه تبر بهش داد و بعد هم اونو به محل کارش برد.
روز اول 15 تا درخت رو انداخت.
کارفرما براي کار خوبش ازش تشکر کرد و بهش گفت که همينطوري ادامه بده... اين تشويق باعث شد هيزم شکن تو کارش انگيزه بيشتري پيدا کنه
روز بعد هيزم شکن بيشتر تلاش کرد ولي اين بار 10 تا درخت رو انداخت
روز سوم حتي از روز دوم هم بيشتر سعي کرد ولي فقط 7 تا درخت رو تونست قطع کنه
هر روز که ميگذشت تعداد درختها کمتر ميشد
با خودش گفت حتما دارم قدرتمو از دست ميدم
رفت پيش کارفرما و بهش گفت که چي شده و اينکه چقدر ناراحته.
کارفرما گفت: آخرين بار کي تبرتو تيز کردي؟
هيزم شکن گفت: تيز؟؟؟ وقت نداشتم تيزش کنم! سرم گرم قطع کردن درختا بود!!!
گاهي تو زندگي لازمه که يه کم وايسيم و نگاهي به خودمون و داشته هامون بندازيم.. چيزايي که داريم هميشه کافي و کامل نيستن . کليد موفقيت اينه که هر چند وقت يه بار تبر وجودمونو تيز کنیم

درخت تنها

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 119